پرهامپرهام، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

دنیای ما و پرهام

گردش بهاری

پسرم تو هستی تمام جهان با من است به عمق نگاهت که سر میزنم فضایی بدون زمان با من است تو مرا میفهمی من تو را می خوانم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است تو مرا میخوانی من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم و تو هم میدانی تا ابد در دل من میمانی. ...
8 تير 1393

توت فرنگی

پرهامم   امروز برایت اینگونه دعا کردم: خدایا! بجز خودت به دیگری واگذارش نکن!تویی پروردگار او پس قرار ده بی نیازی در نفسش!یقین در دلش! اخلاص در کردارش!روشنی در دیده اش!بصیرت در قلبش! و روزی پر برکت در زندگیش. آمین توت فرنگی خوشمزه من یکی از روزهای زیبای بهاری بابل که بودیم رفتیم تو باغ عمه فریده که توت فرنگی بچینیم و تو از این همه توت فرنگی به وجد اومدی و شروع کردی به چیدن توت فرنگی. البته بیشتر خوردنش و رنگی کردن شلوارت. ...
8 تير 1393

کرم آفتابی

                                       نوشتن زیبا ترین کار دنیا ست و زیبا تر از آن چشمان توست که آنرا میخواند نوشتن یعنی نگاه کردن در چشم کسی که دوستش داری و من هر روز آنچه را که در دست دارم مینویسم نه آنچه را که از دست دادم پسر وروجک من هر وقت تو آفتاب بیرون میری برات کرم ضد آفتاب میزنم یه روز  تو اطاقت مشغول بازی بودی ...
4 تير 1393

پرهام و سپهر

سلام به جوجه کوچولوی ناز من سپهر پسر خاله زهرا در تاریخ93.02.20 بدنیا اومد. البته به زور!! این آقا سپهر وقتی تو شکم مامانش بود خیلی مامانیشو اذیت کرد و بقیه رو نگران. چون میخواست طبیعی بدنیا بیاد تاریخ زایمان هی تغییر میکرد. خلاصه آقا سپهر یا به قول تو سفر حسابی تو دل مامانش جا خوش کرده بود دو هفته بعد از تاریخی که دکترش تعیین کرده بود اونم به زور آمپول فشار اومد پیش ما. تو خیلی سپهر و دوست داری وقتی گریه میکنه سریع میری پیشش و میگی جان جان ...
3 تير 1393
1